حواسم این روزا خیلی پرته . امروز اشتباها یه ساعت زود اومدم سر کار . حالا فرصتو غنیمت شمردم و نشستم پای لپتاپ که بعد از مدت ها توی خلوت یک پست بنویسم :

یک دوستی ازم پرسید چرا ازدواج کنم ؟ اگه ازدواج کنم این توجهم به خدا ، این یاد خدا ، این حضور قلبم توی نماز و . قاعدتا از بین می ره . یا کمرنگ میشه . گفتم اره قاعدتا همچین اتفاقی می افته . گفت پس چرا این اشتباه رو مرتکب بشم و ازدواج کنم ؟!

بهش گفتم تا وقتی یه فوتبالیست توی زمین تمرینه کار براش سخت نیست . خیلی راحت گل می زنه . شاید زیبا ترین گل های تاریخ توی همین زمین های تمرین شکل گرفته باشه . اما هیچ ارزشی نداره . اگه یک گل زیبا توی یک زمین مسابقه واقعی با یک حریفِ واقعی شکل نگیره حتی اگه زیبا ترین گل تاریخ هم باشه به ثبت نمیرسه . تا قبل از ازدواج ما توی زمین تمرین هستیم . حتی اگه کارمون بیستِ بیست باشه یک دیکته ی نانوشته هستیم . ازدواج تازه اول ورودِ ما به میدون مبارزه ست . نماز اول وقت و با حضور قلب و غیره و غیره تا قبل این صرفا یک تمرین بوده برای یک همچین روزایی . روزایی که فشار زندگی و برخورد ها و معاشرت ها ذهنتو مشغول می کنه و تو باید به معنای واقعی کلمه "سعی" کنی که ذهنتو برای حضور قلب در نماز خالی کنی . اصلا این حضور قلب موضوعیت نداره . چیزی که موضوعیت داره همین سعی هست . تا دیروز بدون هیچ سعیی حضور قلب داشتی ، این ارزشش فقط در حد یک تمرینه . از امروز که ازدواج کردی حالا تازه وارد میدون مبارزه شدی برای ایجاد این حضور قلب و خیلی چیزای دیگه . اینجاست که تازه کارت ارزش پیدا می کنه .


+ تا دیروز برای محبت به روشنا و خیلی کار های دیگه زحمت زیادی لازم نبود بکشم . اما حالا که ذهنم به شدت درگیر مجتمع شده جمع و جور کردن این ذهن خیلی سخت تر شده . شاید تا دیروز همه ی اون کار ها رو تمرین می کردم و از امروز تازه وارد میدان مبارزه شدم .


++ کمی با تاخیر میلاد حضرت زهرا رو به همتون تبریک می گم . ان شاالله که دعای حضرت پشت و پناه هممون باشه .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی حرفه ای سایت ابن سینا آموزش مکالمه زبان انگلیسی مدیریت خدمات فناوری اطلاعات (ITIL) دوست علمی پژوهشی دنیایی بازی ها شوهر خواهرم تعمير يخچال،فريزر